۱۳۸۶ اسفند ۱۰, جمعه

اسفندِ دونه دونه

ماراتن دل‌نشین و اعصاب خردکن اسفند باز دارد خودش را رو می‌کند.
خانه‌تکانی و خانه‌ی شلوغ و پنجره‌های لخت و گیره‌ی پرده که زیر پا می‌آید و آش‌پزخانه‌ی به‌هم‌ریخته و غذا درست نکردن و آفتاب کف اتاق و فرش‌های لبه‌ی دیوار و ترافیک بی‌پایان و خرید و تصمیم‌هایی برای سال نو که وسط کار می‌آیند توی کله و خیابان‌های غلغله و مد‌های آشغال دم عید و شیلنگ و پودر و شیشه‌پاک‌کن و دستمال و بارانی که بی‌وقت روی شیشه‌های تمیز می‌بارد و استرس و تمام نشدن کارها و خستگی و خستگی و امید و شوق و اعصاب نداشتن و توبه‌ی هزار باره از خرید و دید زدن مردم در حال خرید و فحش دادن به همان مردم و تماشای آسمان و آفتاب و خیال‌پردازی.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

آرزو دارم اسفند که می رسد، خانه ام را برهنه ببینم، اما:
خانه ام رویایی است
خانه ام دریایی است
خانه ام اینجا نیست
خانه ام بس خالی است
خانه ی من...

ناشناس گفت...

خوبی؟
دیر به دیر شدی