۱۳۹۰ اسفند ۲۱, یکشنبه

دید زدن زندگی دیگران

من عکس خیلی دوست دارم. هر چیزی که به عکس مربوط باشد را هم دوست دارم. عکس گرفتن، عکس تماشا کردن، آلبوم، قاب عکس، و خلاصه چیزهای این طوری. بعد آدم از هر عکسی یک جور لذتی می‌برد. من با عکس‌های آدم‌ها و زندگی‌هاشان و خانه‌هاشان خیلی حال می‌کنم. وقت‌هایی که خیلی خسته و غم‌گین ام، دیدن آدم‌ها و زندگی‌هاشان خیلی امیدوارکننده است. خیلی واضح نشانم می‌دهد که زندگی در دنیا جریان دارد. در جاهای دیگری از دنیا مردم زندگی می‌کنند و شادند یا حتی مثل من غم‌گین و خسته اند، ولی هستند و من تنها نیستم و دنیا به آخر نرسیده است. عکس‌های مردم و زندگی روزمره‌شان یادم می آورد که با همه‌ی دوری‌ها چه قدر به هم شبیهیم، که دنیا هیچ جا کامل و بی‌نقص نیست ولی باز زندگی راهی برای خودش باز می‌کند. عکس گوشه کنار خانه‌ی مردم، گال‌دان‌های پشت پنجره، بشقاب سیب روی میز وسط هال، سبد ظرف‌های کنار سینک، دیدن رنگ و نور این عکس‌ها سرحالم می‌کند. وقتی بی حال و حوصله ام، یادم می‌آورد که جاهای دیگری از دنیا زندگی چه قدر خوب جریان دارد. الان هی فکر کردم که چی توی این عکس‌ها هست و سعی کردم توضیح بدهم. نشد.

امشب که دوستی لینکی از عکس‌های توی خانه‌ای برام فرستاده بود، دوباره یادشان افتادم. بر همه‌ی ما باد همواره عکس تماشا کردن.