۱۳۸۶ خرداد ۲۴, پنجشنبه

مرتضی کیوان

کتابی هست که مصاحبه‌ای است بین نجف دریابندری و ناصر حریری. مصاحبه‌ی نسبتا مفصلی است. ناصر حریری درباره‌ی خیلی چیزها با نجف صحبت می‌کند؛ ویرایش، ترجمه، هنر، ادبیات و خیلی چیزهای دیگر. بخشی از کتاب نجف از ماجراهای خودش و ابراهیم گلستان می‌گوید. جاهایی هم هست که نجف از جوانیش و دوستانش خاطراتی تعریف می‌کند. یک جا اسمی از مرتضی کیوان می‌برد. خاطره‌ای تعریف می‌کند که هنوز هم من را احساساتی یا متاثر یا نمی‌دانم چه حالی می‌کند. حدود نه صفحه‌ی کتاب مربوط به کیوان است. بعد از همه‌ی آن تعریف‌ها و آن خاطره‌ی شورانگیز نجف می‌گوید «بله، کیوان یک همچو آدمی بود.» خاطره بسیار شخصی و لطیف است. طوری که من فکر می‌کنم چه طور نجف دلش آمده برای خواننده‌ی ناشناس آن را تعریف کند. اگر خوانده‌اید کتاب را که حتما یادتان هست و اگر نه بهتر است از زبان خود نجف و در حال و هوای کتاب بخوانیدش. من قبل از آن فقط یک بار اسم کیوان را در یکی از شعرهای شاملو دیده بودم. شاملو شعر را به او تقدیم کرده بود. (الان یادم نیست چی بود. اگر کسی شاملو بلد است کمک کند لطفا.) خیلی دوست داشتم چیزی از کیوان بخوانم یا عکسی ببینم. همان موقع‌ها در اینترنت کمی گشتم و چیزی پیدا نکردم. حالا در این عکس ببینیدش. نفر اول سمت چپ.

عکس را از ویکی‌پدیا برداشته‌ام؛ از این صفحه. باقی اسم‌ها هم از این قرار است. احمد شاملو، نیما یوشیج، سیاوش کسرایی و هوشنگ ابتهاج.

اسم کتاب یک گفت و گو است. ناشرش کارنامه و چاپ سال 1377 است. کتاب خوبی است. لذت هم‌نشینی با آدمی دوست‌داشتنی را نصیبتان می‌کند. طوری که شاید دلتان نخواهد تمام شود. مثل این که به مهمانی خوبی رفته‌اید و دوست ندارید از آن جا و میزبان جدا شوید.

۵ نظر:

ناشناس گفت...

قشنگ است. وقتی از «باز هم زندگی » میگویی. وقتی از فولدر جلف جواد میگویی( و من با اسم جواد دارمش!!)وقتی از بادبادک میگویی؛ از میس سان شاین میگویی ، حتی وقتی از سمند بژ میگویی. اینطوری آدم با خودش میگوید یکی هست که با چند صد کیلومتر فاصله، همان حس های تو را دارد قشنگ است!

ناشناس گفت...

سلام
این فقط یه رد پاست
از همون کچلی که با چشمهای گنده اومد و تو مقنعه از سرش برداشتی و اشک اومد تو چشمات
دل کچل خیلی تنگ شده
برای خیلی آدمها
خیلی جاها
خیلی حس ها

ناشناس گفت...

همان حسهای مرا داری

ولگرد گفت...

دفتر «هوای تازه»:ـ

1. شعر «نگاه کن»: ...سال اشک پوری / سال خون مرتضا...ـ

2. شعر «از عموهایت»: ...به یاد آر / عموهایت را می‌گویم / از مرتضا سخن می‌گویم.ـ

ناشناس گفت...

با مطلبي با عنوان فاجعه به روزم و با افتخار شما را ادد نموده ام