۱۳۸۶ خرداد ۱۴, دوشنبه

سفر

می‌روم سفر. چه فرق می‌کند که کجا و چه طور. مهم این است که وسایلم را با دقت یکی یکی جمع می‌کنم؛ ساکم را می‌بندم؛ خانه را برای آخرین بار نگاه می‌کنم و در را می‌بندم. با آرزوی چند روزی که فرق کنند با این روزها از پله‌ها پایین می‌روم. چند روزی که رنگشان بهتر باشد. آدم دوست دارد رنگ روزهایش را عوض کند. شاید هم آدم احتیاج دارد که رنگ روزهایش را گاهی عوض کند.
من عاشق این ذوق و شوق قبل از سفرم.

هیچ نظری موجود نیست: