این دستها را در دوسالانهی مجسمه دیدم. دوست داشتم بنشینم آن جا و تماشایشان کنم. به هم شبیه اند و با هم خیلی فرق دارند. هر کدامشان هزار کار کردهاند. هر کدامشان قصههایی دارند.
اسمش بود «تنها دست است که میماند». متاسفانه سازنده را یادم نیست. البته عکس هم نباید میگرفتیم و من گمانم کار ضدفرهنگی کردم.
توضیح: بلوکی بود که موزاییکهای هماندازه داشت. هر کدام عکسی از کسی بود که دستش توی قالب گچ بود و رویش قالب همان دست. از عکس معلوم هست اصلا؟
توضیح: بلوکی بود که موزاییکهای هماندازه داشت. هر کدام عکسی از کسی بود که دستش توی قالب گچ بود و رویش قالب همان دست. از عکس معلوم هست اصلا؟
۳ نظر:
سلام دوست من
این دستها برای من هم یکی از قشنگترین کارهای نمایشگاه بود. چندین دقیقه همینطور مدام چرخ میزدم و به عکسها و صاحبانش زل میزدم.
یک سؤال داشتم؛ من اون آلبوم پنجاه سال موسیقی ایرانی را دارم، ولی نتوانستم آن شاهکار حسین همدانیان را بیابم. راهنمایی ام کنید، لطفا! اسم خواننده اش همین آقاست؟ اگر این طور باشد که انگار درون اسامی موجود در آلبوم نیست!
به پویا: من نمی دانم که ما دقیقا داریم از یک چیز حرف می زنیم یا نه. من یک آلبومی دارم که 11 کاست دارد و کاست آخر فقط مرضیه است. این آهنگ توی کاست دهم است و به اسم همین آقای حسین همدانیان. امیدوارم که پیداش کنی.
ارسال یک نظر