شما هم وقتی بوی چیز ترشی را میشنوید، دهانتان آب میافتد؟
داشتم هستههای آلبالوها را در میآوردم. از هر کدام از انگشتهام جوی کوچکی از آب آلبالو راه افتاده بود. (آدم یاد این توصیفهای بهشت میافتد که درش نهرهایی از شیر و عسل روان است.) حواسم به این بود که به جایی نپاشد و نچکد. حالا این وسط هی دهانم هم آب میافتاد و نمیدانستم چه کارش کنم.
دفعهی قبل که این طور شده بودم، شیراز بودیم. توی بازار میخواستیم از یک مغازه بهار نارنج یا همچین چیزی بخریم. یک ظرف بزرگ پر از گردهی لیمو هم آن جا بود. این قدر دهانم آب افتاده بود که نمیتوانستم جمعش کنم. بو هم تمامی نداشت و همه جا را گرفته بود.
پ.ن: بعد از هسته گرفتن چای آلبالوی مشتیای خوردیم. چسبید. کاری ندارد. شما هم درست کنید. البته من نمیدانم چرا بهش میگویند چای آلبالو. چون هیچ فرقی با شربت ندارد فقط داغ است.
۵ نظر:
بو که سهله، بنده تنها با خواندن اين توصيف شما از آلبالو، دهنم آب افتاد! جدی ها! :)
گرده ی آلبالوی خشک شده را با چای طبخ می کنیم ما. "ریاضتی" باید بکشید و آلبالو را مثل برگه ی زردآلو دانه را که درآوردید, پهن کنید! تا خشک شود. بعد از خشک شدن مقداری از آن را با چای استفاده کنید. مزه اش آن وقت بوی اصالت هم می گیرد به خدا.
سوشیانت جان، تا به حال نشنیده بودم. ایدهی خوبیست احتمالا.امتحان میکنم.
ببینم مثلا مثل دارچین که توی چای میریزیم باهاش رفتار میکنی بعد از خشک شدن؟
دقیقا مثل دارچین یا هل. اگر خشک شده اش را ریختی برای طعم بیشتر یکی-دوتا هم تر و تازه بیانداز و برو... کجایش را نمی دانم من که به هپروت می روم. تلخی ترشی خاصی پیدا می کند. نوش جان.
خوب منم دلم آلبالو می خواد
ارسال یک نظر