«این روزا همه جور ماشینی گرونه. حتی ارزوناش.»
حقالسکوت، ریموند چندلر، ترجمهی احسان نوروزی، انتشارات مروارید
کل داستان چیز جالبی نداشت جز همان چیزی که همیشه توی داستانهای چندلر هست؛ مکالمههای صریح و جذاب. اگر میخواهید بخوانیدش توقع چیزی جز حاضرجوابیهای مارلو را نداشته باشید. قصه خوب نبود و هیچ گره یا چیز چندان جالب دیگری نداشت. پایانش هم واقعا ضایع بود. گمانم آخرین داستانش بوده. لابد خرج زندگی برای هر کسی وقتی خیلی زیاد میشود.
به جای عکس جلد کتاب، خود جناب چندلر را تماشا کنید.
من کلا چندلر را دوست دارم.
۲ نظر:
این "کلا" آخر یعنی همون کراوات و پیپ دیگه؟ یا کلّنِ داستاناش، جز این یکی؟
به sdrsd عزيز: راستش من تا ديروز که عکسشو توي ويکي ديدم نديده بودمش و ازش خوشم ميومد. با ديدن پيپ و کراوات دست کم چيزي کم نشد.
ارسال یک نظر