هر که هوایی نپخت یا به فراقی نسوخت
آخر عمر از جهان چون برود خام رفت
آخر عمر از جهان چون برود خام رفت
این سعدی هم انگار خواسته بچه ساکت کند ها. نه خیر آقا جان. این جورها هم نیست. هر که چنان زندگی کرد، حالش را برد و آخر عمر هم از جهان در عین شادمانی و حال و حول رفت.
۶ نظر:
البته -این بیت، به تنهایی- منافاتی نداره. بنده ی خدا فقط گفته خام رفت، این همه هم سوخت و پخت رو برای مطابقت ردیف کرده. حالا شما بگیر کسی خام باشه و حال اش را هم برده باشه و شاد و خرّم از جهان بره، جناب سعدی تناقض گو نمی شه
انگار همین خوردنی های خامِ گیاهی با طراوت، که شانس می آورند یا نمی آورند و پختن و سوختن را در عمر محدود نباتی شان تجربه نمی کنند
هرچند سرجمع قبول که یحتمل کسی راه به جایی ببرد که به اَقدام رفت و بی خیالِ دوستان و سر نهادن و عشق و دل آرام و یک دمِ حاصلِ عمر شد
کسی که هوایی نپخت چه حال و حولی کرد؟
matn-e to be kenaar, comment-e qabli besiyaar jaaleb bud.
اولا من هم می خواستم همینو بگم که بدون هوا پختن، چه حالی می شه کرد؟ مثلا غذای خوشمزه بخوری؟ یا توی هوای بهاری هی بخوابی؟؟
بعد هم دقت کردی کلا معضل انتخاب پیدا کردی؟
عنوانهای پستهات توی همین دو یا سه یا چهارراه انتخاب سرگردونن
خام یا پخته
باشکر یا بی شکر
کدوم شهر، کدوم کتاب؟
haalaa "havaayi napokht" yani chi?
konjkaavam.
یعنی آرزویی در سر نپروراند.
ارسال یک نظر