امروز اول اردیبهشت است. حالا نمیدانم جلالی است یا کمالی. ولی واقعا همان طور است که سعدی توصیف کرده است و همان احساس را در آدم زنده میکند. امروز همین کلاغهای پیر و طفلک هم به نظر من بلبل گوینده اند بر منابر قضبان. (هر چه گشتم از درستی املاش مطمئن نشدم.)
دیروز سه تا یا کریم (مشهدیاش میشود موسی کو تقی) توی باغچه نشسته بودند. مدت طولانی خودشان را پوش داده بودند و آفتاب میگرفتند. نمیتوانستم تصمیم بگیرم که خانواده اند یا سه تا دوست. به نظر میرسید آنها هم دارند از آمدن اردیبهشت لذت میبرند. خیلی ناز و دوستداشتنی بودند.
اردیبهشت ماهی است که مرا متوجه سلیقهی خاندان قاجار میکند. به گمان من هیچ وقت تهران به اندازهی اردیبشهت قشنگ نیست.
پ.ن برای دوست ساکن نانسی: این روزها چند باری یاد شیرازی که در اردیبهشت با هم رفتیم افتادهام. تا کی باز پیش آید.
دیروز سه تا یا کریم (مشهدیاش میشود موسی کو تقی) توی باغچه نشسته بودند. مدت طولانی خودشان را پوش داده بودند و آفتاب میگرفتند. نمیتوانستم تصمیم بگیرم که خانواده اند یا سه تا دوست. به نظر میرسید آنها هم دارند از آمدن اردیبهشت لذت میبرند. خیلی ناز و دوستداشتنی بودند.
اردیبهشت ماهی است که مرا متوجه سلیقهی خاندان قاجار میکند. به گمان من هیچ وقت تهران به اندازهی اردیبشهت قشنگ نیست.
پ.ن برای دوست ساکن نانسی: این روزها چند باری یاد شیرازی که در اردیبهشت با هم رفتیم افتادهام. تا کی باز پیش آید.
۲ نظر:
سلام
درست نوشتهای. این هم سندش:
http://fa.wikibooks.org/wiki/%D8%B3%D8%B9%D8%AF%DB%8C/%DA%AF%D9%84%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86/%D8%AF%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DA%86%D9%87
سلام
من هم خیلی آرزوی باز پیش آمدنش را دارم، هم شیراز و هم مسافرت با دوستان را.
راستی اجازه هست لینک اینجا را بدهم؟
ارسال یک نظر