دیدم عابر پیاده چیزی نوشته ازاین که در خیابان موقع عکاسی جلوش را گرفتهاند.
سه ماه پیش شاید، توی متروی امام خمینی ساعت معمولی، شروع کردم از در و دیوار عکس گرفتن. یک کم از این نقشهای خندهداری که با کاشی درست کردهاند، عکس گرفتم. بعد داشتم از پله برقی که کسی روش نبود، عکس میگرفتم. یک قطار آمد و ملت پیاده شدند. من هم طبیعتا صبر کردم تا بروند. حوصلهی دردسر و کلکل با مردم را ندارم. همه رفته بودند و فقط یکی دو نفر که پشتشان به من بود روی پله برقی بودند. دوربین بیچارهی من هم یک سونی فسقلی بیامکانات است. هیچ کس نمیبیندش. یک دفعه آقای پلیس مترو من را که پای پله داشتم عکس میگرفتم پیدا کرد. گفت «خانوم عکس نگیر. برای کجا میگیری؟» گفتم «هیچ جا. برای خودم. از در و دیوار میگیرم نه از مردم.» گفت «فرقی نداره. بازم نگیر.» من یک کم شاکی شدم و پررو گفتم «مگه عکس گرفتن از فضای شهری ممنوعه؟» گفت «بله. این جا باید مجوز بگیری. صدا و سیما هم که میاد فیلم بگیره مجوز میگیره اول.» گفتمش «آخه اونا پخش عمومی میکنن. از آدما میگیرن.» گفت «فرقی نداره. تو هم میبری تو اینترنت میذاری همهی دنیا میبینن.»
من همین طور شاخم درآمده بود از این که طرف چه فکری کرده بود در مورد من و مهمتر این که اصلا از وجود اینترنت و قابلیت این که تو هم میتوانی کاری در اینترنت کنی خبر داشت.
سه ماه پیش شاید، توی متروی امام خمینی ساعت معمولی، شروع کردم از در و دیوار عکس گرفتن. یک کم از این نقشهای خندهداری که با کاشی درست کردهاند، عکس گرفتم. بعد داشتم از پله برقی که کسی روش نبود، عکس میگرفتم. یک قطار آمد و ملت پیاده شدند. من هم طبیعتا صبر کردم تا بروند. حوصلهی دردسر و کلکل با مردم را ندارم. همه رفته بودند و فقط یکی دو نفر که پشتشان به من بود روی پله برقی بودند. دوربین بیچارهی من هم یک سونی فسقلی بیامکانات است. هیچ کس نمیبیندش. یک دفعه آقای پلیس مترو من را که پای پله داشتم عکس میگرفتم پیدا کرد. گفت «خانوم عکس نگیر. برای کجا میگیری؟» گفتم «هیچ جا. برای خودم. از در و دیوار میگیرم نه از مردم.» گفت «فرقی نداره. بازم نگیر.» من یک کم شاکی شدم و پررو گفتم «مگه عکس گرفتن از فضای شهری ممنوعه؟» گفت «بله. این جا باید مجوز بگیری. صدا و سیما هم که میاد فیلم بگیره مجوز میگیره اول.» گفتمش «آخه اونا پخش عمومی میکنن. از آدما میگیرن.» گفت «فرقی نداره. تو هم میبری تو اینترنت میذاری همهی دنیا میبینن.»
من همین طور شاخم درآمده بود از این که طرف چه فکری کرده بود در مورد من و مهمتر این که اصلا از وجود اینترنت و قابلیت این که تو هم میتوانی کاری در اینترنت کنی خبر داشت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر