۱۳۸۶ فروردین ۱۶, پنجشنبه

هفت‌سین ما

سیزدهم شب، سفره‌ی هفت‌سینمان را جمع کردم. همه چیز را برداشتم. یکی یکی. سنجد در کیسه فریزری برای سال دیگر. سماق در هاون کوچک مرمر. سکه‌ها در قوطی پلاستیکی شفافی برای روز مبادا. اسفند در شیشه‌ای برای زمستان که دود کنیم و هوای خانه ضدعفونی شود مثلا. سمنوها را از کنار خیابان خریده بودم و معلوم بود نمی‌شود خوردشان، خراب شده بودند و ریختم دور. سبزه را هم که توی رودخانه انداخته بودیم. آینه و شمع‌دان‌ها رفتند سر جایشان روی جاکفشی. قرآن رفت توی کتاب‌خانه تا کی دیگر دستم بگیرمش. سفر‌ه‌ی قلم‌کار توی کمد تا هفت‌سین بعدی. هفت‌سین بعدی؟ کی می‌داند کجاییم و چه می‌کنیم؟ حالی برای چیدن هفت‌سین مانده؟ فراغتی؟ دل خوشی؟
انگار با جمع کردن هفت‌سین، آرزوهای آدم برای سال جدید هم جمع می‌شود.

هیچ نظری موجود نیست: