۱۳۸۸ تیر ۹, سه‌شنبه

پیدا کنیدش دوباره

پریشب از مسجد قبا که چه عرض کنم، از خیابان شریعتی که برگشتم رفتم داروخانه تا برای خانه‌مان قرص پشه‌کش بخرم. خانم جوان داروخانه خیلی زود جعبه‌ی پشه‌کش را گذاشت جلوم. دوست نداشتم به این زودی جوابم را بدهد. بعد من انگار که داروخانه سوپر مارکت یا چه می‌دانم رستوران است وایساده بودم و منتظر بودم چیزی چشمم را بگیرد. یک چیز تازه‌ای که بودنش در خانه کمی خوش‌حالمان کند. رنگ‌های ملایم و تند سایه‌ها و رژها و بوهای ویتامین‌ها و سانستول‌ها و اسپری‌ها را سیاحت می‌کردم. یک دفعه یادم آمد که ابروهام همیشه قاطی پاطی می‌شوند و درهم می‌روند و قیافه‌م را مثل بدجنس‌ها و شلخته‌ها می‌کنند. بعد مشکلم را به خانم داروخانه گفتم و ایشان هم یک ژل مژه و ابرو بهم داد. راستش من خریدمش و انداختم توی کیسه کنار پشه‌کش و مسکن. فکر کردم خب حالا این شد یک کاری. یک نشانه برای برگشت به زندگی. به خودم گفتم همین طوری کم‌کم زندگی بهتر می‌شود. آمدم خانه و کیفم را انداختم کنار و فقط پشه‌کش را نصفه شبی از توی کیسه‌ی داروخانه درآوردم. امروز داشتم خانه را جمع و جور می‌کردم که کیسه را دیدم. یادم رفته بود چی توش هست. لوله‌ی شفاف ژل را درآوردم و همین جور نگاهش کردم، مثل یک شئ ناشناخته یا یک آدم غریبه، تا یادم آمد کی و چرا خریدمش. حالا مانده‌ام که این ژل مژه را کجای دلم بگذارم.

۳ نظر:

boorjsina! گفت...

salam. shoma hamon " hezaro 1 rozaneyi " ke ma mishnasam nistid?Y

Mim Noon گفت...

نه خیر. گمان نمی کنم من آنی باشم که می گویید.

یگانه گفت...

دختر این چه دلنشین بود. چه قدر برای من قابل لمس بود. می تونستم خودم رو جای تو در تموم صحنه ها تصور کنم. دلم برات تنگ شد. بهتر باشی. بهتر باشیم