۱۳۸۶ مرداد ۲۰, شنبه

از سفر2- نماز و نوکیا

عرب‌های سعودی، برای هر نماز، بچه‌هاشان را با خودشان می‌آورند مسجد. حتی نماز صبح که ساعت 4 صبح است. اغلب ایرانی‌هایی که من دیدم عاشق این کار عرب‌ها بودند. به نظر همه‌شان می‌رسید که عرب‌ها کار درستی می‌کنند و فقط این طوری بچه نمازخوان می‌شود.
تا وقتی نماز شروع نشده، بچه بغل مادرش است. برای نماز، بچه را می‌گذارند روی زمین و یک دفعه صف طولانی از آدم‌هایی که ایستاده‌اند تنگ هم. بچه دراز کشیده یا نشسته از پایین به این آدم‌های بزرگ نگاه می‌کند. میان آن همه آدم ناآشنا می‌ترسد و گریه می‌کند. من هم جای او بودم می‌ترسیدم. این طوری است که موقع نماز، همه جا ساکت است. فقط صدای گریه‌ی بچه می‌آید. نمی‌دانم چه طور دلشان می‌آید این کار را بکنند. من مادرهای زیادی دیدم که حین خواندن نماز خم شدند و بچه‌شان را بغل کردند.
یک بار نمی‌دانم چه طور بود که هیچ بچه‌ای گریه نمی‌کرد. وسط نماز که امام جماعت داشت با شور و حال قسمتی از سوره‌ی بلندی را می‌خواند، ‌موبایل کسی با همان آهنگ معروف و بین‌المللی نوکیا شروع کرد زنگ زدن. و تمام مدتی که امام جماعت سوره را می‌خواند، طرف با سماجت گوشی را قطع نکرد. دی ری دی دی، دی ری دی دی، دی ری دی دی دیییییم.

۲ نظر:

آق بهمن گفت...

بنویس
زیاد هم بنویس
تنبلی نکن

ناشناس گفت...

من که نرفته‌ام عربستان (متاسفانه) ولی شاید اونایی که بچه‌هاشون رو میارن کسی تو خونه نباشه از بچه مراقبت کنه. راستی زیارت قبول. من تازه وب‌لاگت رو کشف کرده‌م!