۱۳۸۶ مرداد ۱۷, چهارشنبه

خواب خیالی

به لطف این همه دوستانی که همه جای دنیا پراکنده شده‌اند و وبلاگ‌هاشان، خواب‌های من هم جهانی شده‌اند.
هفته‌ی پیش خواب نیوزلند را دیدم. خواب می‌دیدم که در ساحل اقیانوس نشسته‌ام و آب‌های بی‌پایانش را سیاحت می‌کنم. سرم را بلند کردم و آسمانش را نگاه کردم. همان طوری بود که دوستی توصیف کرده بود. آبی آبی و شفاف با ابرهای سفید پنبه‌ای که انگار عجله داشتند. من هم محو آسمان شده بودم و با خودم می‌گفتم که فلانی راست می‌گفت ها. واقعا آسمانش با آسمان تهران فرق دارد. (یکی نبود بگوید آسمان همه جا با تهران فرق دارد. کجا آسمان این قدر دودزده است.)
دیشب هم خواب می‌دیدم که رفته‌ام تورونتو. امانتی برده‌ام برای دوست وبلاگ‌نویسی و خیال می‌کردم می‌توانم پیشش بمانم. (وبلاگ است دیگر. تو وبلاگ مردم را می‌خوانی و باهاشان آشنا می‌شوی. فکر می‌کنی آن‌ها هم با تو آشنا هستند. بعد از این که سه سال مشتری وبلاگ کسی بوده‌ای و خوشت آمده، احساس دوستی و فامیلی می‌کنی و توقع داری پیشش بمانی.) طرف هم مرا اصلا تحویل نگرفت و من در سرمای تورونتو بی جا و مکان ماندم. جالبش این جاست که این قدر این تورونتویی‌ها توصیف خیابان طولانی یانگ را کرده‌اند که من در خواب با همه‌ی آن جزئیاتی که گفته بودند، دیدمش.
برای مرحله‌ی بعد منتظرم خواب میلان و استکهلم را ببینم.

هیچ نظری موجود نیست: