۱۳۸۸ شهریور ۳, سه‌شنبه

. . .

"من نعش آن بزرگوار را بر سر دار هم‌چون پرچمی می‌دانم که به علامت استیلای غرب‌زدگی پس از دویست سال کش‌مکش بر بام‌سرای این مملکت افراشته شد."

لابد روزی یکی از همین نسل یا آیندگان چیزی شبیه این برای تن‌های حاضر در دادگاه سعید حجاریان، بهزاد نبوی، عبدالله رمضان‌زاده، مصطفی تاج‌زاده و دیگران خواهد نوشت. لابد کسی خواهد نوشت من صورت‌های این بزرگواران را هم‌چون نشانی برای آزادی‌خواهی و عدالت‌طلبی طولانی ملتی دردمند می‌بینم.

روزگار باقی است آقایان. روزگار باقی است.

۷ نظر:

ناشناس گفت...

از اینکه احساسم را اینقدر قشنگ برام میگین ممنونم !!یک سوال.جمله اول از کیست ؟

ناشناس گفت...

من هم يك سوال، شما چرا ممنوع التصوير نشده ايد؟!!!

Mim Noon گفت...

به ناشناس اول: آن جمله را جلال آل‌احمد درباره‌ی شیخ فضل‌الله نوری گفته است. گمانم در کتاب غربزدگی آمده باشد.
به ناشناس دوم: من ممنوع‌التصویر؟ چه تصویری؟ کجا؟

پلخمون گفت...

از این که حجاریان را نماد آزادی و عدالت ببینید لجم نمی گیرد. نظر شماست و طبیعی ست. از این لجم میگیرد که چه را با چه مقایسه می کنید. جلال آل احمد و شیخ فضل الله کجا و این ها کجا؟ "در خدمت و خیانت روشنفران" جلال را خوانده اید؟ می دانید که جلال تهران نشین نبود. 500 تا روستا را پای پیاده دیده بود و همچنان ادعا نمی کرد بومش را کامل می شناسد. یک روشنفکر بومی مثل جلال نشانم بدهید. هر چه گفت دربست قبول می کنم. حتی اگر بگوید حجاریان مثل شیخ فضل الله می ماند!!!

سیا گفت...

البته نعش همان بزرگوار است که دارد دهان ما را در این روزها مورد عنایت قرار می دهد. ی دانید که : پنج فقیه جامع الشرایط و شورای نگهبان و ...پلخمون جان از روشنفکری و جلال برایمان بگو ... از جلال بیشتر برایمان بگو ... از جلال و شیخ فضل الله ... همین که در پایتخت این کشور 2 تا اتوبان به نامشان هست از سرشان هم زیادیست

Mona گفت...

پلخمون جان!تاريخ به وضوح تكرار ميشه!اينكه جلال روشنفكري بي بديل بوده شكي درش نيست اما بهتره آدماي بزرگ با آدماي بزرگ دوره خودشون مقايسه بشن...اينروزا وقتي نظرات از دور دستي بر آتش داشتنو دستورالعمل صادر كردن ميشنويم صدچندان دلمون ميگيره!!!!

Unknown گفت...

سلام
حق با شماست ،و تاریخ بارها و بارها تکرار می شود
فضل اله نوری ها مصدق ها فاطمی ها بازرگان ها آمدند و گفتند و له شدند و خائن نامیده شدند. اما کسی نبود صدای آنها را بشنود.
و نقل ما تکرار سخنان آنان است