شبهای دیروقت که توی تاریک روشن نور کم و گرم چراغ رو به آینه ایستادهام و فقط کمی از صورتم روشن است، که جوشهام دیده نمیشود، که دارم کرم شبم را میمالم به صورتم و بوی خوش انگورش پیچیده توی دماغم، که فردا از اساس روز دیگری به نظر میرسد و من دارم تصمیمهای مهم میگیرم برای فردا و پس فردا و باقی زندگیم، از باقی روز زیباتر و شادتر و خوشبختتر ام.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۲ نظر:
و من همچنان گه گيجه گرفته ام و راه به جايي نمي برم.
چقدر واقعی
تاریک روشن،زیباتر و شادتر و خوش بخت تر
لبخندت هم دیده می شه از لا به لای بوی خوش انگور
ارسال یک نظر