۱۳۸۷ خرداد ۱۲, یکشنبه

همین

من توی این عصر گرم و کسل دلم معاشرت می‌خواهد نه اینترنت.

معاشری که دمی را به قصه‌ای دراز کند، این طرف‌ها هست؟

۶ نظر:

ناشناس گفت...

این قدر دلم میخواد الان اونجا بودم
یه کم دور هم مینشستیم
یه فنجون چایی
یه کم اختلاط
این قدر دلم میخواد آقا جون

پ گفت...

دلم ريش شد...

ناشناس گفت...

دل من هم مي‌خواهد...

nasrin گفت...

چرا کامنت آدم رو قبول نمی کنی؟ خب آدم افسردگی می گیره
نسرین

ناشناس گفت...

کنار آب و پای بید و طبع شعر و یاری خوش
معاشر دلبری شیرین و ساقی گلعذاری خوش!

...
بود کز دست ایام ات!! به دست افتد نگاری خوش!

ناشناس گفت...

هی، با وجود اینکه دو روز از پیغامت می گذره ولی من پایه ام.