یک روز قشنگ بارانی پنج داستان نسبتا کوتاه است از اریک امانوئل اشمیت. شخصیت اصلی همهی داستانها زن است. زنهای تقریبا میانسال و اغلب تنها. نگرانیها و فکرهاشان خیلی قابل درک و فهمیدنی بود. برایم عجیب بود که مردی توانسته بود این قدر به درون زنها نزدیک شود و از احساساتشان و تغییراتشان داستانهایی این قدر درست و دقیق و خوب بنویسد. در همهی قصهها هم یک جور نگاه خوشبینی بود ولی اصلا آزاردهنده نبود. من از آخرین قصه که گمانم اسمش «بهترین کتاب دنیا» بود بیشتر از بقیه خوشم آمد.
ترجمه چیزی در حد داغون بود. جاهایی لحن گفتوگوها رسمی بود و لحن داستان خودمانی. حتی غلط املایی ناجور داشت. موقع خواندن خودتان باید ویرایشش کنید.
ترجمه چیزی در حد داغون بود. جاهایی لحن گفتوگوها رسمی بود و لحن داستان خودمانی. حتی غلط املایی ناجور داشت. موقع خواندن خودتان باید ویرایشش کنید.
کتاب دستم نیست که مشخصاتش را بنویسم. طبیعتا عکس را قبل از هدیه دادن گرفتهام.
۳ نظر:
وقتی من سر می زنم.شما هم بزن!!
این تعریف بهتری بود!
آنقدر در یک ماه اخیر به این و آن عزیزم هدیه اش داده ام که به اندازه ی - شاید - خواهرم دوست اش دارم!
اندازه ی دوست داشتن ام را دروغ نمی گویم به نظر شما؟!
ارسال یک نظر