اول صبح، هوا تاریک روشن راننده راستهی نواب را گرفته و میرود بالا. همان طور که بالاتر میرویم، وضوح تصویرهای روبهرو بیشتر میشود. از یک جایی به بعد در چمران، خیلی خوب همهی کوههای پیش رو با همهی پستی و بلندیهاشان را میشود دید. کمی مهگرفته و بسیار دلانگیز. گرد سفیدی روشان پاشیدهاند. زیباتر از همیشه. هوا خنک است و تمیز. نگاهم همین طور روی کوهها و ابرها مانده و شیشهی پنجره را کشیدهام پایین. هوای رقیق و خیس اول صبح را میدهم توی سینه. دوباره میفهمم که این شهر را دوست دارم و دلم براش تنگ میشود. حتی وقتی فقط چهار پنج روز ازش دورم.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۲ نظر:
پس رفتی مشهد؟ خوش گذشت؟
می فهمم و خیلی موافقم. من دلم خیلی وقتها برای اون شهر خیلی زیاد تنگ میشه...
ارسال یک نظر