۱۳۸۷ آبان ۱۳, دوشنبه

آهسته آهسته

بعضی وقت‌ها زندگی خلوت و کم رفت‌وآمد است. اتفاقی نمی‌افتد. کسی زنگی نمی‌زند. نامه‌ی جدیدی نمی‌رسد. و این وقت‌ها زندگی لزوما دل‌گیر یا ناخوشایند نیست.
حلزون نیستم. از کوه فوجی هم بالا نمی‌روم. ولی دارم آهسته زندگی می‌کنم.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

پاييز به خصوص شروع اون، آهستگي را تلقين مي‌كنه بهم، من اكثر وقت‌ها قبولش مي‌كنم كه وارد بشه، يه جورايي دوستش دارم.