۱۳۸۷ مرداد ۱۷, پنجشنبه

آدم‌ها، تصویرها

کاش می‌شد دوربین را انداخت سر دوش و توی اتوبوس از آدم‌ها عکس گرفت. اگر می‌شد من روزها همین کار را می‌کردم. در ساعت‌های مختلف، خط‌های مختلف سوار می‌شدم و فقط عکس می‌گرفتم. هر کدام از این آدم‌های سوار اتوبوس دنیایی هستند سوای آن دیگری. خواب اند؛ بیدار اند؛ خسته اند؛ سرحال اند؛ با موبایل صحبت می‌کنند؛ برای بغل‌دستیشان چیزی تعریف می‌کنند؛ اعصابشان از صدای دیگران خرد شده و چپ‌چپ نگاه می‌کنند؛ با غریبه‌ی کنار دستشان درددل می‌کنند؛ خیال می‌بافند؛ اس‌ام‌اس‌های نشسته‌ها را دزدکی می‌خوانند؛ هدفونی در گوششان گذاشته‌اند و رفته‌اند در دنیای دیگر؛ در شلوغی اتوبوس و صدای آدم‌ها با معشوقشان در آن سوی خط آرام نجوا می‌کنند؛ اخمو و بداخلاق اند؛ کتاب می‌خوانند؛ با دختر هم‌کلاسی آمار آن پسر خوش‌تیپ دانشکده را رد و بدل می‌کنند؛ دزدکی سر و وضع دیگران را دید می‌زنند؛ رفته‌اند توی نخ ماشین‌ها و آدم‌های آن‌ها؛ از دیگران آدرس می‌پرسند؛ نگران بیرون را نگاه می‌کنند تا بفهمند کجا باید پیاده شوند؛ درس می‌خوانند؛ ورقه صحیح می‌کنند؛ دعوای با هم‌کارشان را با جزئیات تعریف می‌کنند؛ سر آدم آن طرف خط داد می‌کشند؛ با دوست پسر آن طرف خط به هم می‌زنند؛

اوووه! خیلی زیادند.

۳ نظر:

N گفت...

با چشم عکس می گیری. با وازه چاپ می کنی. خوب اه دیگه.

ناشناس گفت...

میم نون جان من اولش که از بلاگ اون کوروش علیانی کماکان چون اهو در طویله ی خران آمدم اینجا همچین کمی چپ جپ به در و دیوار بلاگت نگاه کردم که این دیگه کیه که آن علیانی که جبراییل را هم لینک نمی کند این را لینک کرده. به سنش هم نمی خورد دوست دختر داشته باشد . . .

خدایی به پست پنجم نرسیده بودم که کفمان برید و دهانمان صاف شد و رویمان کم و کلا به این فکر کردم که چه شد من امدم اینا و تازه و ان داستان بالا یادم آمد . . .

ما در آن شریف آباد بی شرف که بودیم اصتلاهی!!! داشتیم که می گفتیم" گوش کوب، دهنت سرویس" و این دیگر انتهای کف بریدگی مجدوب و خفونت جاذب را نشان می داد، یک چیزی تو مایه های یای تحبیب در "یا بنی" و یا کاف کسر بعد در "ای پسرکم"
حالا با این توضیح: گوش کوب دهنت سرویس

ناشناس گفت...

من که بدجور پایم ;)