هر وقت این نقاشی را نگاه میکنم حس میکنم همین الان است که آن زن و آن لباسهای سفید با هم پرواز کنند. فکر میکنم زن از همانها میگیرد و آنها میبرندش روی ابرها. بعد باد موهاش را میپراکند به هر طرف.
پ.ن: نقاشی را دو سال قبل در نمایشگاهی در فرهنگسرای نیاوران دیدم و متاسفانه اصلا اسم نقاش را یادم نیست.
۴ نظر:
رمدئوس خوشگله یادته؟
یعنی نقاشیه رو داریش؟
نه... فقط یاد رمدئوس خوشگله توی صد سال تنهایی افتادم!
به مرضيه: نقاشي را که ندارم. ازش عکس گرفته ام. منظور تماشاي همين عکس از اون نقاشي بود.
به لابه: متاسفانه (يا شايدم خوش بختانه!) من صد سال تنهايي رو نخوندم.
ارسال یک نظر