۱۳۸۶ اسفند ۱۳, دوشنبه

آقا به مویی بندی، سرور من!


دل‌تنگی‌های آدم را نه باد با خودش جایی می‌برد، نه یاد و نه هیچ کوفت دیگری. فقط باید با آن ساخت.
یک نفس عمیق بکشید و بوی این گل‌ها را بگردانید توی سینه‌تان. شاید یک لحظه سینه را باز کند. همین.

۸ نظر:

ناشناس گفت...

کامنت های آدمو که قبول نکنن آدم دلش می گیره دیگه

ناشناس گفت...

چيزي سراغ نداريد يك لحظه سينه را بشكافد؟ شايد آدم بفهمد آن تو چه خبر است

Mim Noon گفت...

به ناشناس: خب آخه یه اسمی، چیزی. من چه می دونم که شما کی هستی. خق بده پابلیش نکنم.

ناشناس گفت...

سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت!
این نرگس ها هم می سوزانند،
زیاد!

ناشناس گفت...

خب آخه من واقعا ناشناسم
من رو نمی شناسی و من هم تو رو فرقی می کنه به جای ناشناس اسامی دیگه ای مثل ناهید و مرضیه و زهرا و سارا و فاطمه یا هرچیز دیگه ای داشته باشم
هر چند بگم که دوست داشتم باهات آشنا بودم خیلی زیاد

ناشناس گفت...

اي جان
بوي نرگس
نرگسهاي خونه ما تازه باز شدن و بوشون همه خونه رو پر كرده

N گفت...

دلتنگ غنچه ایم بگو راه باغ کو!
نصف تیتر های شما مال این نامجو ئه ها!

ناشناس گفت...

دقت کن دوستم این جا میخواستی بنویسی نتورک من که نوشتی سرور منserver man نداریم :)