یکی دو روز پیش از زور تنهایی و بیحوصلگی رفتیم باغ نیاوران. ساختمانی (عمارت اسم بزرگی است برای آن بنای کوچک) هست به اسم کوشک احمدشاهی. ما فقط این جا را دیدیم. اواخر قاجار ساختهاندش. ظاهرا بعدها محمدرضا پهلوی تغییراتی در آن داده و پسرش رضا آن جا بوده است.
اتاقی بود طبقهی پایین که نوشته بود اتاق رضا است. فرق چندانی با اتاق بچههای شهرمان نداشت. همان وسایلی که معمولا بچهها در اتاقشان دارند و همان دکور. تقریبا فقط فرش کف اتاق نفیستر از موکت و فرش اتاق بچهها بود. البته پدر و مادرهای حالا معمولا این قدر سلیقه دارند که در اتاق بچه مبل نگذارند.
اتاق دیگری هم بود که یک جور اتاق غذاخوری حساب میشد. باز هم بسیار معمولیتر از چیزی که تصورش کنید. همین مبل و کریستالهایی که در اغلب خانهها پیدا میشود.
یک بار دیگر هم این حس را داشتم. یکی دو سال پیش اولین بار که رفتم سعدآباد. تنها بودم و برای خودم راه میرفتم؛ در فضای باز. از جلوی این ساختمانهایی که اسمشان کاخ بود میگذشتم. تمام مدت این احساس را داشتم که ای بابا! همش همین. اگر از سر زعفرانیه تا سعدآباد را پیاده بروید، ده تا مجللتر و شیکتر از آن ساختمانها را میبینید.
خلاصه که یا تعریف تجمل و رفاه خیلی عوض شده یا آن وقتی که کتابهای تاریخ ما را مینوشتهاند، حسابی جوگیر بودهاند.
اتاقی بود طبقهی پایین که نوشته بود اتاق رضا است. فرق چندانی با اتاق بچههای شهرمان نداشت. همان وسایلی که معمولا بچهها در اتاقشان دارند و همان دکور. تقریبا فقط فرش کف اتاق نفیستر از موکت و فرش اتاق بچهها بود. البته پدر و مادرهای حالا معمولا این قدر سلیقه دارند که در اتاق بچه مبل نگذارند.
اتاق دیگری هم بود که یک جور اتاق غذاخوری حساب میشد. باز هم بسیار معمولیتر از چیزی که تصورش کنید. همین مبل و کریستالهایی که در اغلب خانهها پیدا میشود.
یک بار دیگر هم این حس را داشتم. یکی دو سال پیش اولین بار که رفتم سعدآباد. تنها بودم و برای خودم راه میرفتم؛ در فضای باز. از جلوی این ساختمانهایی که اسمشان کاخ بود میگذشتم. تمام مدت این احساس را داشتم که ای بابا! همش همین. اگر از سر زعفرانیه تا سعدآباد را پیاده بروید، ده تا مجللتر و شیکتر از آن ساختمانها را میبینید.
خلاصه که یا تعریف تجمل و رفاه خیلی عوض شده یا آن وقتی که کتابهای تاریخ ما را مینوشتهاند، حسابی جوگیر بودهاند.
پ.ن: کوشک احمدشاهی یک ساختمان دو طبقهی نسبتا کوچک است. از بیرون به نظر میرسد جالبترین جای آن طبقهی بالا باشد. بالکن با ستونهای آجری و پنجرههای قدی. دقیقا همین جا را شما نمیتوانید ببینید. فقط طبقهی اول آن برای تماشا باز است.
۴ نظر:
من هم یکی دوسال پیش با دیدن این کاخ ها همین احساس را داشتم. اما یادم هست وقتی دبستانی بودم و مدرسه برای بازدید به آنجا بردمان فکر می کردم عجب جای مجللی است.
خب این ساختمان ها واقعا زمانی برای خودشون کاخ محسوب می شدند.موقعی که وضع مردم اینطوری نبود و اینقدر خونه ها مجلل نبودند. ضمن اینکه یک بار که برای بازدید یکی از همین کاخ ها رفته بودیم راهنما می گفت که همون اوایل انقلاب با کامیون خیلی از وسایل رو بردند!!! با این حساب تقریبا چیزی نمونده که بخواهیم ببینیم.
من هم دقیقا نظر "زن قد بلند" را دارم. الان سطح زنادگی مردم بالا رفته وگرنو همین ها هم خیلی خیلی مجلل هستند. اصلا مساحت و محیط زندگی، بدون در نظر گرفتن وسایل چقدر لوکس و دست نیافتنی است
سلام
به نظر من هم آن قدر ها مجلل نیستند.
آن گزارش همشهری جوان را از بارگاه سلطان (منظور نویسنده بی سلیقه ویلای علی پروین بوده) دیده ای؟ مطمئنا از این بار گاه ها زیاد است. به هر حال دوره ساده زیستی مال 20 یا 30 سال پیش بوده... یعنی همان زمان کاخ سعد آباد و ...
این تعاریف جوگیرانه که می گویی در کتاب کلاس سوم دبستان بود. تعلیمات اجتماعی و ماجراهای آقای هاشمی و خانواده!
.
.
.
احوال شما؟! خوبی؟
امید وارم همیشه شاد باشی!
:)
ارسال یک نظر