۱۳۸۶ آبان ۲۸, دوشنبه

لحظه

اسکاچ را می‌گذارم کنار و شیر آب را می‌بندم؛ پیچ گاز را می‌پیچانم و خاموشش می‌کنم؛ تایمر ماشین لباس‌شویی را دستی می‌برم تا آخر؛ آش‌پزخانه ساکت می‌شود. با آهنگ غم‌گین ویولن‌زن دوره‌گرد توی کوچه چرخ می‌زنم. یک بار، دو بار. بعد می‌رقصم.

انگار این رقص یک نفره‌ی غم‌گین از تمام آن اشک‌های بعد از بغض دیشب تا به حال، برای حال دلم بهتر است.