۱۳۸۶ مهر ۲۴, سه‌شنبه

معجون افعانستان و زن و خشونت و عشق و دموکراسی

کتاب جدید خالد حسینی، هزار خورشید درخشان، را خواندم. راوی کتاب دانای کل است و ماجرای زندگی دو زن را در افغانستان سه دهه‌ی گذشته تعریف می‌کند. زندگی قبل از انقلاب کمونیستی، دوره‌ی حکومت کمونیست‌ها و مبارزه‌های مجاهدان و بعد جنگ داخلی و طالبان و سر آخر حمله‌ی آمریکا. تقریبا برای هر دوره‌ای از مصیبت‌ها و گرفتاری‌های مردم می‌گوید، جز زندگی در زمان حمله‌ی آمریکا و اشغال. خواننده‌ی ناآشنا و حتی شاید آشنا با افغانستان، از قصه این تصویر را می گیرد که افغانستان جای خیلی بدبختی بوده که سال‌ها درگیر جنگ الکی و غیرالکی بوده و مردمش هم این قدر شعورشان نمی‌رسیده که با هم نجنگند. بعد آمریکا آمده و انگار که یک عصای جادویی داشته باشد، عصا را تکان داده و افغانستان آزاد و دموکراتیک درست شده. زن‌ها آزاد و خوش‌بختند؛ کلی سازمان بشردوستانه و خیریه دارند برای بچه‌ها و آموزش عمومی و جمع کردن مین و هر چه که فکرش را بکنید، کار می کنند؛ همه جا پر از سینما و موسیقی است؛ همه‌ی افغانی‌ها هم از همه جای دنیا برگشته‌اند شهر و دیارشان. و همه‌ی این اتفاق‌ها در کم‌تر از یک سال افتاده.
افغانستان سی سال درگیر جنگ بوده و شاید بشود گفت هنوز هم هست. این طور رها کردن قصه، و سر و تهش را هم آوردن و این قدر همه چیز را یک جورهایی خوب تمام کردن، کار چندان خوبی نیست. شاید حتی شرط صداقت را به جا نیاوردن باشد.
خالد حسینی سال های زیادی در آمریکا زندگی کرده. به نظر من حرمت میزبان را خوب نگه داشته در این کتاب.

گمانم از این کتاب دو سه تا ترجمه در بازار باشد. این که من خواندم ترجمه‌ی مهدی غبرایی و چاپ نشر ثالث است. طرح جلد نسخه‌ی نشر ثالث همان طرح جلد نسخه‌ی آمازون است. متن اصلی کتاب چاپ سال 2007 در انگلیس است. احتمالا مهدی غبرایی سریع ترجمه‌اش کرده و این ترجمه‌ی سریع جاهایی روی لحن و کلمه‌ها اثر گذاشته است.

هیچ نظری موجود نیست: