۱۳۸۶ خرداد ۵, شنبه

بادبادک یا بادبادک‌باز؟

داشتیم در همت از غرب به شرق می‌رفتیم دیروز. نزدیک تقاطع یادگار پارک پردیسان شروع می‌شود. ماشین‌ها کنار اتوبان پارک کرده بودند. ترافیک غیرمنتظره‌ای درست شده بود. فکر کردم به خاطر عصر جمعه و تفریح خانواده‌ها و این چیزها ست. باز هم سرم را بردم بیرون که ببینم چه خبر است. یک دفعه انگار هزار تا پرنده‌ی رنگی در آسمان پرواز می‌کردند. نگاه کردم. آسمان ابری و غبارآلود نزدیک برج میلاد پر از بادبادک‌های جورواجور بود. هر کدامشان یک رنگ و یک شکل. یکیشان این قدر لب‌خند بزرگ و خوبی داشت که من از این پایین می‌توانستم ببینمش. صورت زرد و لبخند سرخش را. یکیشان مثل یک عروس دریایی صورتی بود. یکیشان طیفی از سبز، انگار که یک شاخه از درختی که هر برگش یک رنگ است، دارد در آسمان می‌چرخد و می‌پرد.
امروز دوباره یک لحظه سرم را بالا بردم و آسمان را نگاه کردم.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

گمانم اتفاقی به وبلاگ شما رسیدم به قول امروزی ها از وبگردی های روزانه / نمیدانم چطور شد که تمام صفحه را خواندم خط اخر این نوشته شما اشک را به چشمانم اورد .خیال میکردم اسمان را خیلی دوست دارم اما فهمیدم من هم خیلی وقت است که سرم را بالا نبردم تا آسمان را ببینم.