۱۳۸۸ آذر ۱۳, جمعه

کوتاه

فاصله‌ی بین خوشی و ناخوشی، بین احساس خوب و بد کم است. خیلی کم. به اندازه‌ی دیروز عصر که من حالم از خودم و سرماخوردگی چند روزه و بوی مریضی که همه جا حسش می‌کردم و خانه‌ی نامرتبمان به هم می‌خورد تا امشب که من حالم معجزه‌آسا بهتر شده بود و خانه‌مان را تمیز کرده بودم و شام خوش‌مزه داشتیم. یا حتی کم‌تر. به اندازه‌ی چند دقیقه. همان چند دقیقه فاصله‌ی عصرِ آن روزِ تابستان که کنار اتوبان نیایش پیاده می‌رفتیم به سمت سینمای ملت. گرم بود و راه طولانی شده بود و آفتاب داغ بود و من کلافه بودم از این که چرا به حرف من گوش نکرد و از توی پارک نرفتیم. بعد رسیدیم به سینما و بلیت گرفتیم و خیلی زود نشستیم روی یکی از نیم‌کت‌ها زیر درختی و باد خنکی می‌آمد و هوا خوب شده بود و احساس خوش با هم بودن یک دفعه سر و کله‌ش پیدا شده بود.

هیچ نظری موجود نیست: