۱۳۸۸ خرداد ۳, یکشنبه

در دل معرکه


"هشت نفری چشم دوخته بودند به تانک‌ها. خیلی تانک بود. چند تاییشان عقب‌تر بودند؛ یک نیم‌دایره درست کرده بودند. یک مرتبه همه با هم راه افتادند. بچه‌ها آرپی‌جی‌ها را آماده کردند. قرار شد فقط تانک‌های یک سمت را بزنند که حساب کار دست بقیه بیاید. اولین آرپی‌جی را که زدند، تانک اول آتش گرفت. از خوش‌حالی پایین و بالا می‌پریدند. هم‌دیگر را بغل کردند و بوسیدند. اولین بار بود توی عمرشان که آرپی‌جی می‌زدند. اما هنوز تانک‌ها داشتند همان طور جلو می‌آمدند. نفر دوم و سوم هم زدند، بعد باز نفر اول. گوششان وزوز می‌کرد. چندتا آرپی‌جی دیگر هم که زدند دیگر صدای هم را بد می‌شنیدند. آرپی‌جی‌ها یکیش نمی‌خورد، یکیش بغل تانک می‌خورد. تانک‌ها هم همین طور می‌آمدند. هر چه جلوتر می‌آمدند، آرپی‌جی‌ها کم تر خطا می‌رفت. اما باز می‌آمدند. خیلی نزدیک شده بوند. اولین تمرین جنگی بچه‌ها خود جنگ بود؛ جنگ واقعی."

اشغال؛ تصویر سیزدهم
روایت چهل و پنج روز مقاومت در خرمشهر
محمدرضا ابوالحسنی- انتشارات روایت فتح- چاپ اول 1382

*
کتاب، همان طور که از اسمش پیداست، روایت مقاومت چهل و پنج روزه‌ی خرمشهر است. از زمانی که حمله‌ی اصلی شروع شده تا اشغال کامل. نویسنده تلاش کرده روایت تا حد ممکن مستند و نزدیک باشد. ماده‌ی اولیه، نوشته‌های چند نفر از رزمنده‌های همان روزها است که اغلب ساکن خرمشهر بوده‌اند. برای من خواندن کتاب مثل دیدن فیلم مستندی بود از آن روزها، با این تفاوت که گاه کلمات چون مثل دوربین عجله ندارند کمی به آدم‌ها نزدیک‌تر می‌شوند یا روی یک نفر چند لحظه مکث می‌کنند. راستش کتاب را حدود پنج سال پیش خواندم و بسیار دوستش داشتم. دیشب هم که برداشتم برای معرفی نگاهی کنمش دوباره خواندمش و باز هم بسیار خوب بود به نظرم؛ از جهت سادگی و روانی جمله‌ها و بی‌طرفی شدید نویسنده و تلاشش برای این که فقط راوی باشد؛ از جهت کات مناسب فصل‌ها و خیلی چیزهای کوچک دیگر. مثلا آن نقشه‌ی ساده و مفیدی که آخر کتاب بود تا خواننده بفهمد وقتی می‌خواند خرمشهر و گمرک و پل و جاده‌ی اهواز، هر کدام یعنی چی.
این کتاب از سری «روایت نزدیک» انتشارات روایت فتح است که من چند عنوان دیگر آن را هم دیده‌ام. در مقدمه‌ی کتاب آمده که این سری قصد دارد کاری کند تا «به آن چیزی که روایت می کند نزدیک باشد. در دل معرکه باشد و کاری کند هر کس آن را بخواند، احساس کند خودش هم دست کم لحظه‌ای در دل معرکه بوده است.»

هیچ نظری موجود نیست: