همیشه در ادبیات معشوقهای مو بلند مورد توجه بودهاند. همه جا صحبت از موی بلند یار است. از گیسوی کمندش. از طرههای آشقتهاش. از حلقههای پیچ در پیچ موهاش. در هیچ ترانهای، قصهای، شعری کسی یادی از معشوقهایی که موی کوتاه دارند یا حتی اصلا مو ندارند، نمیکند. هیچ کس در وصف پوست سری که از لابهلای موهای کمپشت معشوقی زیر آفتاب پیداست و برق میزند چیزی نگفته. انگار کم موها لایق عاشق شدن نیستند.
پ.ن: عنوان را که یادتان هست؟ ترانهی دامبولی بود که دههی شصت مد شده بود. اصلا یادم نیست که خواننده کیست. ممنون از دوستی که یادم آورد.
پ.ن: عنوان را که یادتان هست؟ ترانهی دامبولی بود که دههی شصت مد شده بود. اصلا یادم نیست که خواننده کیست. ممنون از دوستی که یادم آورد.
۷ نظر:
راست می گی ها! چرا همیشه از زیبایی ظاهری برای عاشق شدن مایه گذاشتن؟
من که هیچ چی رو به اندازه موی کوتاه برای دختر دوست ندارم ...
تازه كچل نكرديي ببيني چه حالي م يده! كلي از زيباييهايي كه خودت هم نمي دونستي كه هستن تازه پيدا مي شن و كشفشون مي كني!يا كشفش مي كنن ;)
بعله خانوم ساز نو آواز نو. دنیا جای بسیار کوچک تنگی است و آدم مدام به آشناهاش که حالا باید با دیگرون به اشتراک بذاره برمی خوره هی. بعد هم ما دیروز عکس های شمارو در منزل دوستاتون رویت نمودیم. اگه راست میگی موهای خودت چرا اون هوا بلند بود؟ هان؟
خب اون موقع ها شاید! خیلی خودشونو می پوشوندن شاید و فقط از یک جایی یک مقداری از موهاشون میزد بیرون! خب طرف چه شعری می تونست بگه؟ قوه تخیلش قوی می شود هی!
نه مثل الان که همه چی از همه جا معلومه!
خواننده اش شاهرخ هست ! !
الستون و بلستون
ما رو به هم برسون
یاد یک جمله کتاب عمو تم افتادم که : چرا همیشه در وصف زیبایی های زنهای جوان داستانها نوشته می شود چرا هیچ وقت کسی از زیبایی یک زن میانسال چیزی نمی نویسد.
ارسال یک نظر