۱۳۸۹ فروردین ۲۷, جمعه

ما را چه گونه دیدی؟

حیف که نوشتن از محسن نامجو مدت‌ها است خیلی خز شده و گرنه می‌نوشتم که دوباره ترنج گوش کردم بعد از مدت‌ها و آن یک دقیقه‌ی آخرش کیف محض کردم و باز فکر کردم من هم اگر جای اساتید موسیقی ایران بودم از جوانی که صداش را آن قدر رها و بی‌خیال ول می‌کند، می‌ترسیدم و بدم می‌آمد.

۴ نظر:

حسین غفاری گفت...

خز...؟ ینی چی؟

بردیا گفت...

فکر می‌کنم که سبقم این‌قدر باشه که به کلی بی‌ربط نباشم (اگه معترضی، بگو!) و به همین سبق، فکر نمی‌کنم که کسی از این جماعت از ایشون بترسه، و علت ناخوشایند بودنشون هم صرفاً ول بودن بی‌خیال صداشون نیست!

البته، هردومون توجه داریم این اصلاً نافی اینکه تو می‌تونی همچو نظری داشته باشی و اینکه «اگه تو جای ... بودی آنگاه ...» لزوماً درست‌‌ه نیست؛ اما «هم» (در «من هم اگر») حتماً زیادی‌ه.

سید فرید گفت...

نسلي كه هويت خود را گم كرده بايد هم هوادار خواننده اي باشد كه سبك بي هنجار و بي ريشه را برگزيده است.

نازی گفت...

دوست جون، این کامنتها چیه واست نوشتن؟ دوست دارم بدونم این آقایی که معتقده ما هویتمون رو گم کردیم، خودش متعلق به چه نسلیه و چطور میتونه این-قدر راحت همه رو با هم جمع بزنه.
نامجو یه آهنگ جدید تو استنفورد اجرا کرده که باز هم شنیدنیه. من گریه کردم باهاش... آخی. به امید روزی که با هم گوش بدیمش.