۱۳۸۷ دی ۱۷, سه‌شنبه

مردمانی که ما بودیم

تلویزیون چند دقیقه فیلم نشان داد از عاشورای سال پنجاه و هشت در سفارت آمریکا که لابد آن روزها ملت تازه از دیوارش بالا رفته بودند. جوانی که کلاسیک جوان‌های انقلابی آن روزها بود ـ لاغر، مو و ریش انبوه مشکی، عینک کائوچویی پهن ـ پشت بلندگویی ایستاده بود. با جدیت به مردم گفت که چون روز عاشورا است نوحه‌ای می‌خواند و از آن‌ها خواست که در جواب سینه بزنند. (البته او گفت که لطفا برادران با سینه جواب بدهند.) شروع کرد خواندن و نوحه شعری بود در مذمت جنایات آمریکا و پلیدی‌های استکبار جهانی و مدح بیداری مردم سراسر جهان و انقلاب مردم ایران. ترجیع‌بندی که ملت تکرارش می‌کردند این بود «کار آمریکا بود/ نقشه‌ی سیا بود/ مرگ به کارتر/ مرگ به کارتر». همه جور زن و مرد آن جا بود. جوگیر نبودند، جو خالص بودند. بعضیشان سینه می‌زدند، خیلی پرشور. ولی اغلب مشت‌هاشان را گره کرده بودند و طوری دست‌هاشان را بالا می‌آوردند و مشت‌ها را پرتاب می‌کردند که انگار لنز دوربین، صورت کارتر یا اصلا همه‌ی استکبار جهانی بود و با همین مشت‌ها کارشان تمام می‌شد.

۴ نظر:

nasrin گفت...

ديدم و تا يك روز بعدش خمرگ به كارتر افتاده بود توي دهنم...تكرار تكرار

ناشناس گفت...

دیدمش!بعضی ها هم سخن رانی کردند!جالب برام این بود که گفت جمعیت 36 ملیونی!الان 70 ملیونیم دیگه؟بعد اون بچهه تو قنداق هم جالب بود!حتما الان خودش بچه داره!

ناشناس گفت...

با ديدن اين تصاوير گريستن به حال اين دنيايي كه امروز براي خودمان ساخته ايم كار نا به جايي نيست....

خوب زياد هم نمي شود گلايه كرد....بالاخره زندگي هم بايد كرد...شايد وجدان هاي گره كرده از مشت هاي گره كرده كارايي بيشتري داشته باشند

ناشناس گفت...

احتمالا شاید اینها شروع بدعت های (...) بوده که امروز هم دامانمان را گرفته!