۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۵, چهارشنبه

پی‌گیر باش تا کامروا و بی‌اعصاب شوی


پی‌گیری از آن کلمه‌هایی است که ازش متنفرم. در واقع از مفهومش متنفرم. کلمه‌ای است که ظاهر خوبی دارد. دست کم ظاهر آبرومند و شیکی دارد. یک جور حسن تعبیر برای یک مفهوم خیلی ضایع. قدیمی‌ها لابد می‌گفتند خیلی آدم سمجی است. حالا می‌گوییم خیلی پی‌گیر است. به نظرم مفهوم پی‌گیری الزامات توهین‌آمیزی دارد. این که شخص پی‌گیر حواسش جمع‌تر است، دقیق‌تر است، به فکرتر است، متوجه‌تر است. این که پی‌گیری‌شونده آدم پرت بی حواس نامنظمی است که متوجه نیست و تصمیمی ندارد و باید هی بهش یادآوری کرد. همه‌ی این چیزها را جمع کرده‌ایم و گذاشته‌ایم کنار هم. خیلی هم تر و تمیز کاغذ پیچیده‌ایم و رویش برچسب زده‌ایم پی‌گیری.
تقریبا نصف کارم در روز پی‌گیری است.