خب کمی صبر کنید این پاییز برسد از راه. روزها کوتاه شوند. آفتاب کجکی بتابد. هوا کمی خنک شود. شبها دلتان شنل یا ژاکت بخواهد. غروبها هوس نسکافهی داغ بکنید. برگهای توی کوچه وقت راه رفتن زیر پاتان خشخش کند. چرخهای طوافی زالزالک بفروشند. بعد که این چیزها رسیدند و خودی نشان دادند و جاگیر شدند، آن وقت هی بگویید پاییز آمد؛ پاییز شد. نه این که همین که تقویم پرید روی اول مهر جار و جنجال راه بیندازید که باز پاییز عزیز.
به قول معروف نکنید آقا جان! نکنید.
به قول معروف نکنید آقا جان! نکنید.